ارسطوارسطو، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

ارسطوی دوست داشتنی

سفر تهران و عمو پورنگ

1392/5/26 21:3
نویسنده : مامان زهرا
633 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به وروجک شیطون خودم

جونم برات بگه پسر گلم به خاطر شما ودیدن عمو پورنگ جون رفتیم تهران و برنامه کتابخانه عمو پورنگ رو از نزدیک دیدیم ولی متاسفانه از اونجایی که تا الان هیچ وقت بدون من جایی نرفتی حاضر نشدی تنهایی تو استدیوی پخش باشی و بهانه ات هم این بود که میگفتی از ماشین زمان میترسمسوال اولش که اصلان راهمون ندادن میگفتن سنت کمه ومن با کلی اصرار که باباجون پسرمن عاشق پورنگه اجازه گرفتم و فرستادمت داخل چشمکچند دقیقه ای هم اونجا بودی ولی بعد باچشمای گریون اوردنت بیرون آخچند تا بچه ی دیگه هم بودن که یکی یکی میومدن بیرون تو اون اوضاع نمیدونستم عصبانی باشم یا بخندم مامان باباهای بچه ها رو میدیدم که به بچه هاشون اصرار میکردن که برن داخل یه بار با مهربونی یه بار باتشر با وعده های رنگیخنده خلاصه ما چند نفر پشت در استودیوم داستانی داشتیمقهقهه بهت میگفتم ارسطو مامان چرا نمیری داخل با کلافگی میگفتی از ماشین زبان (زمان) میترسم بعد میگفتی حالا من چیکار کنم , برعکس شده بود تو به من میگفتی چیکار کنممتفکر 

خلاصه برنامه تموم شد وشما رضایت به رفتن ندادین باید میرفتیم بیرون ولی از اونجایی که یکی از باباهای بچه ها که مثل ما پشت در بود انگار با سلطان اشنایی داشت و بهمون اجازه داد تا بریم تو رختکنشون وچندتا عکس بگیریم ولی با عمو پورنگ نتونستیم از بس شلوغ بود و همه میخواستن عکس بگیرنچشم

عزیزم بازم از سلطان میترسیدی ولی پهلون پنبه خیلی مهربونتر بود و باهاش دوست شدی کلان از بین همشون پهلون پنبه خیلی خوش برخوردتر بود عزیزم همش با خجالت وخوشحالی طوری نیگاشون میکردی که انگار کی رو دیدی فدات بشم الهی مگه نگاه به دوربین میکردی زل زده بودی به پهلوون پنبه وبا لبخند نیگاش میکردیماچ

ئ

 

ر              ظ

امیر محمد خیلی کوچیکتر از تو تلوزیون بود نشد درست باهاش عکس بندازیم , بابا امین گفته یه سال دیگه که بزرگتر شدی دومرتبه میبرمت از بس که خوشحال بودی وبا خوشحالی تعریف میکردی اما من تصمیم گرفتم هوا که یه کم خنکتر شد ببرمت مهد شاید یه کم از وابستگیت کمتربشهسوال

ز

 

موقع برگشتن یهو هوس کردم برم قم زیارت حضرت معصومه ,که با موافقت باباامین گل راهی شدیمقلب خیلی سال قبل زمانی که بچه بودم یه بار رفتم  اما الان با دیدن حرم خیلی تعجب کردم که چقدر بزرگ شده, از تو خیابون گنبد رو که دیدم  از ارسطو پرسیدم اینجا کجاست؟ اونم سریع گفت مشده ,ماچ قربونت بشم از زمانی که امیرارسلان دایی محسن رفته مشهد و عکسشو دیدی هر گنبدی رو که میبینی میگی مشده , چند روز پیش ازت پرسیدم ارسطو مسافرت کجا بریم شما هم زود گفتی مشد با او لحن گفتنت اشک تو چشام جمع شد ازت پرسیدم چرا مشهد؟بهم میگی چون امیرارسلان رفته انشالا بطلبه و بریم پابوسلبخند

ظ

 

ظظ

 

از وقتی که ماه رمضان سریال خروس رو گذاشته عاشق خروس شدی هر جا ون میبینی میگی خروسه اون سریال بی ربطو مجبور بودیم خودشو تکرارشو ببینیم بهت میگم یه چیز خوب برات چی بخرم میگی خروسنیشخند حالا باید بگردم دنبال خروس

از حرم حضرت معصومه که خارج شدیم تو یه پارک که کلی مسافر بود چشممون به یه خروس افتاد و بازم کلی ذوق کردی منم به بابایی گفتم که بریم ارسطو رو سوارش کنیم اما بازم شما میترسیدی تنهایی بشینی

ظ

 

تو همون پارک این حوض بود که برای رفتن توش کلی گریه کردی و بازم ما تسلیم شدیم

بلف

 

طز

 

عزیزم خدارو شکر تو این سفرکوتاه پسر خوبی بودی و اذیت نکردی و چند روز باهم بهمون خوش گذشت و اب وهوایی عوض شدماچقلب

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان پریسا
13 شهریور 92 9:36
زیارت هم قبول باشه. همین زیارت کلی ارزش دارشت
مامان آرشیدا کوچولو
20 شهریور 92 22:54
به مامان خلاق که اینقدر دنبال دل پسریه باید آفرین گفت
مامان جوجه طلا
24 شهریور 92 18:03
چه جاهای خوبی رفتید ایشالله که بهتون خوش گذشته باشه. پارمیس هم عشق عمو پورنگه و میگه حتما باید برم توی برنامشون . بوس برای ارسطوی عزیزم
مامان پریسا
26 شهریور 92 18:11
من یادمه بیشتر کامنت گذاشته بودم
زهرا
31 شهریور 92 0:47
منم پورنگو دوست میدارمممممممممممممم مگه چیه؟ میدونی روژان که کوچیکتربودبراش پورنگ میزاشتیم اونم که اصلاتوجه نمیکردمن وهمسری پورنگ میدیدیم وکلی میخندیدیم چه خوب که ارسطو روبردین فکرکنم آرزوی همه بچه هادیدن پورنگ باشه زیارتتون قبول